سلام
با دقیقا یک هفته تاخیر خدمت می رسم، متاسفانه هفته بد و سختی رو گذروندم که اصلا فرصت نشد سری به وبلاگ بزنم، شایدم توفیق اجباری شد تا عزیزانی که محبت میکنند و به اینجا سر می زنند یک هفته ای آسوده باشند ولی در کل یه عذاب وجدان سنگین داشتم از ننوشتن، گویا دارم عادت میکنم به وبلاگ نویسی در عصر شبکه های مجازی در دسترس.
البته امروز هم قصد نداشتم بنویسم تا روز شنبه، اما بحثی که با یکی از دوستانم در خصوص سینما پیش آمد کرد یهو به سرم زد کمی در مورد سینمای مورد علاقه ام بنویسم و شاید یکی دو فیلمی رو که خیلی دوست داشتم رو هم اینجا معرفی کنم، البته عرض کنم که تخصص نقد فیلم ندارم اما از دیدگاه شخصی خودم و لذتی که از دیدن برخی فیلمها بردم تصمیم به منتشر کردن این پست کردم و حتی ممکنه در پیامهای شما فیلمهای خوبی معرفی بشه بهم.
اما فیلم، من شاید زیاد فیلم ندیده باشم منظورم از زیاد نسبت به خوره ها و دیوانگان سینماست که یک روز رو بدون دیدن فیلم به سر نمی برن اما فیلمهایی دیدم که هنوز بعد از سالها با روح و روانم بازی می کنه، هنوز هم درگیر احوالات کاراکتر در لحظات درخشان فیلم هستم، هنوز به یه مرگ، به یه جدایی، به یه فرار فکر می کنم و داستان فیلم از من جدا نمیشه، گاهی مدتها باهاش زندگی می کنم و خودم رو جای شخصیت مورد علاقه ام قرار میدم، با چالشهای عجیب و غریب روبرو میشم و واقعا تاثیر عمیقی روم میزاره.
از نظر من یه قصه معمولی هم می تونه یه فیلم خوب باشه، می تونه مخاطب ها رو از دیدن لحظات عادی که ممکنه برای خودشون هم در زندگی روزمره پیش بیاد هیجان زده بکنه منتها بسته به کارگردان و باقی عوامل فیلم و نحوه بازی گرفتن از بازیگرانه، که یه تصویر عادی رو طوری برای ببیننده طراحی بکنه که مخاطب عام هم بتونه باهاش همزاد پنداری بکنه و هم از دیدگاه هنری در جایگاه شایسته ای قرار بگیره، فارغ از قصه هایی که از بنیان چالشی و تاثیر گذارند، حرفم در خصوص قصه های عادیست، یعنی فکر میکنم ما علاقه داریم خودمون رو در قاب تصویر ببینیم و خودمون رو بازی کنیم یا نقش ما رو بازی کنند، شما رندوم با هر کسی در این مملکت صحبت کنی لابه لای حرفهاش این جمله رو میشنوی که بابا اگر زندگی من و فیلم میکردن صد تا اسکار میبرد، که این تفکر نشات گرفته از همون دیدگاهی هست که عرض کردم .بنابراین هر چه یک فیلم با ساختار اجتماعی و روزمره ی بخش بزرگتری از جامعه همگن باشه، البته با بازی های درخشان، به اعتقادم اقبال بیشتری کسب خواهد کرد.البته باز عرض می کنم این حرف من در نفی قوت قصه نیست بلکه در ستایش قصه های ساخته شده از روزمرگی های مردم عادی به بهترین شکل ممکنه،اما یک قصه با مضمونی منحصر به فرد و با اتفاقاتی که در جامعه بصورت محدود و کمیاب پیش آمد میکنه، اگر با تلفیق عوامل حرفه ای ساخته بشه، حتما با اقبال مواجه خواهد شد، یعنی هنر در نوآوری این قصه است و مطلب جدید، این مبحث جای بحث زیادی داره یعنی باز اگر بخوام خودم رو نقض کنم میگم هر قصه برای خودش منحصر به فرده، منم قبول دارم اما هر قصه با قصه دیگه در عمومیت داشتن متفاوته همین هم تعیین کننده است.
اما فارغ از این مباحث، چند فیلم تاثیر گذار در زندگیم دیدم که یکیش بدون شک فیلم پیانیست از رومن پولانسکی است، ماجرای زندگی یک پیانیست که در رادیو ورشو نوازندگی میکنه و به همراه خانواده اش با خوشبختی زندگی میکنه و همزمان با جنگ جهانی و هولوکاست گرفتار مشقت ها و تلخی های زیادی میشه.
در یک خانواده یهودی بزرگ شده، تمام خانواده اش رو از دست میده و خودش بطور معجزه آسایی با کمک یکی از دوستان قدیمش که حالا به خدمت نازیها درآمده نجات پیدا میکنه، اما شخصیت داستان که در اصل، واقعی هم هست، اشپیلمن، یک بازمانده از یک فاجعه است و نه یک قهرمان و ناجی، شاید درک روحیات و احوالات اشپیلمن به سادگی ممکن نباشه اما پولانسکی که خودش نجات یافته از فاجعه هولوکاست هست به طور درخشانی این قاب رو برای ببینده ساخته، و تو با تک تک سکانسهای فیلم غرق میشوی در یک مصیبت بزرگ که گویی برای خودت نازل شده، در خصوص فیلم و نقاط قوت و ضعفش توانایی اظهار نظر ندارم اما از دید من یکی از بهترین فیلمهایی هست که من دیدم و بشدت توصیه میکنم ببینید، این فیلم در ادامه ی فیلم استیون اسپیلبرگ که شاهکار دیگریست ساخته شده به نام فهرست شیندلر که اینبار به نقش اسکار شیندلر فردی عیاش که به طمع پول در ابتدای جنگ به لهستان میرود و شروع به تجارت می کند ولی در انتهای جنگ سختی ها و خطرات زیادی را برای نجات جان تعداد قابل ملاحظه ای یهودی که به کوره های آدم سوزی روانه میشدند متحمل میشود و اینطور که در رسانه ها خواندم اسپیلبرگ ابتدا سعی در متقاعد کردن پولانسکی برای ساخت شیندلر داشته، اما وی راضی نشده و ترجیح داده که پیانیست را بسازد و در نقد این ماجرا نوشته شده که چون شیندلر بروی محور رفتاری کسی قدم برمی دارد که اقدام به نجات افراد زیادی میکند،اما پولانسکی به این عقیده بوده که شانس و تقدیر نقش قابل ملاحظه ای در نجات جان بازماندگان داشته، از ساخت فیلم خودرای کرده، البته باید به این نکته اذعان داشت که هر دو فیلم براساس داستانهای واقعی ساخته شده اند، من از دیدگاه خودم هر دو فیلم را جزو بهترین های تاریخ سینما می دانم و بشدت توصیه میکنم ببینید، حالا نقدش را میتوانید در اینترنت بخوانید اینها تجربیات شخصی من از این فیلمها بودن.
ارادتمند
محسن راستگو
درباره این سایت